top of page


بایر چون زمانی برای آخر
شیدا محمدی
اتوبوسی کهنه ام
که ابرها تکه های پنهان شان را در من جا گذاشته اند
و زمین
.مشتی از خاک و ارغوان
اینجا
تا چشم های دود گرفته ام می بیند
خواب است و خاکستر
.و از هیچ ایست گاهی خبری نیست
سالیانی پیش
مسافرانی متروک
تکه های تن و تفنگ شان را
در آهن قراضه های من سوراخ کردند
.و رفتند چون دمی کوتاه در کهکشانی گم و گور
حالا قرنی از فسیل های ما گذشته
مسافرانی دیگر در هیبت دیگری آمده اند
و با نوک پا
به تن فرتوت من لگد می زنند
پسر بچه ها با تفنگ های خودکار صورتم را تکه تکه کرده اند
و دختران با لباس های فضایی
تنم را خراشیده اند
چندی دیگر
جرثقیل های غول پیکر
بازمانده های ما را در سیاهچاله های مسکوترها می کنند
و تا چند سال نوری دیگر
صدای بوقی ممتد
گوش زمین را کر خواهد کرد
شیدا محمدی
2/24/2017
Irvine
bottom of page



