top of page
65201144_376456896557667_360987608336249

بایر چون زمانی برای آخر

 

شیدا محمدی

اتوبوسی کهنه ام

که ابرها تکه های پنهان شان را در من جا گذاشته اند

و زمین

.مشتی از خاک و ارغوان

 

اینجا

تا چشم های دود گرفته ام می بیند

خواب است و خاکستر

.و از هیچ ایست گاهی خبری نیست

 

سالیانی پیش

مسافرانی متروک

تکه های تن و تفنگ شان را

در آهن قراضه های من سوراخ کردند

.و رفتند چون دمی کوتاه در کهکشانی گم و گور

 

حالا قرنی از فسیل های ما گذشته

مسافرانی دیگر در هیبت دیگری آمده اند

و با نوک پا

به تن فرتوت من لگد می زنند

پسر بچه ها با تفنگ های خودکار صورتم را تکه تکه کرده اند

و دختران با لباس های فضایی

تنم را خراشیده اند

چندی دیگر

جرثقیل های غول پیکر

بازمانده های ما را در سیاهچاله های مسکوترها می کنند

و تا چند سال نوری دیگر

صدای بوقی ممتد

گوش زمین را کر خواهد کرد

 

 

 

شیدا محمدی

2/24/2017

Irvine

Thanks for submitting!

© 2023 by Train of Thoughts. Proudly created with Wix.com

bottom of page