top of page


دو شعر ازمهتاب کرانشه
دست ها آن پرنده ی سیار بود
لانه در چشمان صبح ساخت
دست ها چاره های رهایی
نشانگان آزادی
صدای بی همتای کودکانِ شعر و آواز
دست ها
دو استخوان صبور
با صدایی از صالحان صلح
پلی از دوستی
اما نامریی و بی صدا
و
یکی بود با بندهاش
آویزان بین زمین و نخست
تاب می خورد
و
خودش را آسمان می پنداشت
یکی بود و باخیالاتش
خیره ی قعرهای دور
و
خودش را دریا
کسانی هم بودند که دست هایشان
ناچار به دخیل بود
bottom of page



