top of page
79995086_2353483184964602_84942891363566

دو شعر از فرزین هومان فر

1

 

می ترسم
که از وجود بگیرم
خودرا
در یک روز پر شهامت
با خیال رزهای سفید
در کنار راه های نرفته
چرا؟
چون
کودکی در من
هنوز
دو دست فراهم
دارد
برای آغوشی
که نیست

2

 

“کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد”

وقتي به فصل
چند ضربه ي روحي زد ه شد
توفان جان گرفت
پرواز به تاخير افتاد
پاييزپياده شد
و
تا انتها
به كهربا چسبيد
خم چرا نشوم
زمين
وخرده هاي شيشه
پوكه هاي فشنگ

سر هاي پيش پا افتاده
سوژه هاي سرد

زخم مي زند
چندش
به چرا؟
چگونه
به عقرب مي توان گفت
ننيش
نباش
اين جا
چيزي به درد مي خورد
كه زخمي ست
سر از اين خمار
بردار
خم پاره ها
به دوري
دم داده اند
از اين جا كه هستم
تا آن جا كه نيستي
زمين فرق باز كرده است

 

 

 

فرزین هومان فر
آبان 98

Thanks for submitting!

© 2023 by Train of Thoughts. Proudly created with Wix.com

bottom of page