top of page


فاروق امیری
قطعه زیر به نام « ساردین » در دفتر « چند قطعه از یک تازه کار » چاپ شده است
بسته بندی ی آدم
نوار می خواهد
نه کتاب
که تقطیر فسفر است
و به طناب می کشد
آورده اند از تاریخ تا تاریخ
سنگی ست
که از خون رها تر است
ما از طناب نترسیدیم
تنها از جلد تاریخ در آمدیم
که دیگ کفلمه
سر رفته بود وُ
بر هیمه های بیداری می ریخت
آن بالا در قلب جعبه های فراغت
جنگ شده بود
!چه سرنیزه های هرزی
ما مثل اخبار
کمانه می شدیم
و با ماهیان ساردین
در یک خط مشق می کردیم
شب دیگر کانال هایش را می شست
در خبر است که ماه مصنوعی
در آسمان سفر ها
غریب خواهد بود
ما در مراتب مشق
که جواهرات شب
گریبانگیر سپیده می شد
تا شقیقه پنبه زدیم
!بدانید
از این زه است
که قلم پرتاب می شود
قلم که کوکب برگ است
در سفینه ی گل
از اینکه فرمان پاییز را بریده اند
نگران نباشید
خسارت باغ را بهار می دهد
bottom of page



